خلاصه داستان مباهله

اِنَّ مَثَلَ عیسی عِنْدَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ* الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرینَ* فَمَنْ حآجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جآءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْنآءَنا وَ أَبْنآءَکُمْ وَ نِسآءَنا وَ نِسآءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَی الْکاذِبین   سوره آل عمران آیات 59 - 61
خلاصه داستان مباهله61673273309209284004.jpg
2016-09-25 10:00:00

بی‏ شک داستان عیسی نزد خدا مانند داستان آدم است که او را از خاک آفرید سپس به او گفت: باش پس موجود شد. حق از سوی پروردگار توست پس، از شک‏ کنندگان نباش. پس هر کس با تو درباره او (عیسی) پس از دانشی که بر تو آمده ستیز کند، پس بگو: بیایید فرزندان ما و فرزندان شما و زنان ما و زنان شما و جانهای ما و جانهای شما را بخوانیم سپس مباهله (دعا و زاری) کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار بدهیم.

گروهی از مسیحیان نجران همراه با چند تن از علما و اسقفهایشان مانند «عاقب» و «سید» برای تحقیق پیرامون حضرت محمد صلی ‏الله‏ علیه ‏و‏آله و مباحثه و مناظره با او به مدینه آمدند. آنها به خدمت پیامبر رسیدند و مناظره را شروع کردند، آنها ضمن سخنان خود عیسی علیه‏السلام را پسر خدا معرفی نمودند و دلیل آنها همان تولد عیسی بدون پدر بود.

خداوند در پاسخ آنها اظهار می‏دارد که داستان عیسی نزد خداوند همچون داستان آدم است که او را از خاک آفرید، یعنی اگر عیسی پدر نداشت آدم هم پدر و مادر نداشت و اگر بنا باشد که عیسی را به خاطر آن ویژگی پسر خدا بدانند، باید درباره آدم نیز چنین عقیده‏ای داشته باشید، بلکه آدم اولی است. درحالی که هر دو نفر مخلوق خدا هستند و خداوند با قدرت خود آنها را به طور غیر معمول آفریده است.

من قیافه ‏هایی را می‏بینم که اگر از خدا بخواهند که کوه را از جای خود بکَند، کوه کنده می‏شود، با آنان مباهله نکنید که هلاک می‏شوید و تا روز قیامت یک نصرانی در روی زمین پیدا نمی‏شود. و پیامبر گفته بود: به خدا قسم اگر مباهله می‏کردند، به صورت میمون و خوک مسخ می‏شدند و در میان آتش می‏سوختند و سالی نمی‏گذشت مگر اینکه تمام نصاری هلاک می‏شدند.

خداوند پس از بیان این مطلب مهم، جهت آرامش خاطر پیامبر اسلام، او را به این خطاب مفتخر می‏سازد که حق از جانب پروردگار توست و تو از شک‏ کنندگان نباش. البته پیامبر در حق و حقیقت شک نداشت واین خطاب تنها برای آرامش دل او و داشتن اطمینان بیشتر نازل شده است تا هرگز در برابر مسیحیان نجران که با آن حضرت مباحثه و مناظره می‏کردند، کم نیاورد.

وفد نجران این پاسخ را که واقعاً مستدل و منطقی بود نپذیرفتند و لذا پیامبر به دستور خداوند، آنها را به «مباهله» دعوت کرد. به این صورت که آنها عزیزان خود مانند فرزندان و زنان و جانهایشان را بخوانند و اینها نیز چنین کنند و روبروی هم قرار بگیرند و هر دو گروه دست به دعا بردارند و در پیشگاه خدا تضرع و زاری نمایند و طرف دیگر را نفرین کنند و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار بدهند.

این عمل را «مباهله» می‏گفتند و اگر با شرایط خاص خود انجام می‏گرفت، طرفی که ناحق بود گرفتار نفرین می‏شد و عذاب الهی بر آنان نازل می‏گشت و مسلم است تنها کسانی به مباهله حاضر می‏شوند که به عقیده خود اطمینان کامل داشته باشند.

وقتی پیامبر آنها را به مباهله دعوت کرد و آنها اطمینان خاطر و ثبات قدم پیامبر را دیدند از او یک شب مهلت خواستند تا در این‏باره بیندیشند. آنها به قرارگاه خود برگشتند و راجع به پیشنهاد پیامبر با همدیگر مشورت کردند. اسقف بزرگ آنها گفت:

فردا بنگرید اگر محمد با نزدیکان و خانواده خود برای مباهله آمد، از مباهله با او خودداری کنید ولی اگر با اصحاب خود آمد با او مباهله کنید.

فردای آن روز حضرت محمد صلی‏ الله ‏علیه ‏و‏آله را دیدند که همراه با حسن و حسین علیهماالسلام به عنوان فرزندان؛ و فاطمه زهرا علیهاالسلام به عنوان زنان؛ و علی علیه‏السلام به عنوان جان پیامبر برای مباهله می‏آید. نصاری از ترکیب این گروه پرسیدند، به آنها گفته شد آن مرد علی‏ بن‏ ابیطالب است که داماد پیامبر و عزیزترین شخص پیش اوست و آن دو کودک حسن و حسین نوه‏ های پیامبر هستند و آن زن دختر پیامبر است که بسیار دوستش می‏دارد.

ابوحارثه اسقف وفد نجران که این منظره را دید، گفت:

به خدا قسم که همانند پیامبران به مباهله آمده است و چون به او گفتند که مباهله را شروع کند گفت:

من در برابر این چهره ‏ها جرئت مباهله ندارم و می‏ترسم راستگو باشد که در این صورت اگر مباهله کنم یک سال نمی‏گذرد مگر اینکه در دنیا هیچ نصرانی پیدا نمی‏شود. آنگاه خطاب به پیامبر اسلام گفت: ای ابوالقاسم ما با تو مباهله نمی‏کنیم و با تو مصالحه می‏کنیم.

این بود که صلحنامه‏ای میان دو طرف نوشته شد و طبق آن، نصارای نجران متعهد شدند که هر سال دوهزار دست لباس که هر یک به قیمت تقریبی چهل درهم باشد به مسلمانان بدهند و نیز اگر جنگی اتفاق افتاد سی عدد زره جنگی و سی عدد نیزه و سی رأس اسب به عنوان امانت در اختیار مسلمانان قرار بدهند که پس از جنگ به خودشان عودت داده شود.

روایت شده است که اسقف نجران گفته بود:

من قیافه‏ هایی را می‏بینم که اگر از خدا بخواهند که کوه را از جای خود بکَند، کوه کنده می‏شود، با آنان مباهله نکنید که هلاک می‏شوید و تا روز قیامت یک نصرانی در روی زمین پیدا نمی‏شود. و پیامبر گفته بود: به خدا قسم اگر مباهله می‏کردند، به صورت میمون و خوک مسخ می‏شدند و در میان آتش می‏سوختند و سالی نمی‏گذشت مگر اینکه تمام نصاری هلاک می‏شدند.

و نیز روایت شده که گروه نصاری به نجران برگشتند. چندی نگذشت که عاقب و سید خدمت پیامبر رسیدند و مسلمان شدند و هدایایی به آن حضرت تقدیم کردند.

در اینجا به ذکر چند نکته می‏پردازیم:

1. مباهله، مخصوص پیامبر نبود و در هر زمان کسی که به مرام و عقیده ‏خود اطمینان کامل دارد، می‏تواند مباهله کند و البته در موضوعات کوچک نباید مباهله کرد، بلکه مباهله مخصوص موارد مهمی است که اساس دین در خطر باشد.

2. هر چند که در آیه شریفه، «نسائنا» و «انفسنا» به صورت جمع آمده ولی به اجماع مفسران، پیامبر خدا فاطمه زهرا علیهاالسلام را به عنوان مصداق «نسائنا» و علی بن ابیطالب علیه‏السلام را به عنوان مصداق «انفسنا» آورد و این منقبتی عظیم و فضیلتی بزرگ برای حضرت علی علیه‏السلام است که پیامبر از او به عنوان جان خود یاد می‏کند و هیچ کس جز علی این فضیلت را ندارد.

این منقبت برای اهل بیت علاوه بر منابع شیعی، در بیشتر روایات اهل سنت هم نقل شده است که دو نمونه آن نقل می‏شود:

عامربن سعد می‏گوید: وقتی این آیه (آیه مباهله) نازل شد، پیامبر صلی ‏الله‏ علیه ‏و‏آله علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم‏السلام را خواند و گفت:

«خدایا اینها اهل بیت من هستند » (1)

 

از سُدِّی در تفسیر آیه (تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم) نقل شده که پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله دست حسن و حسین و فاطمه علیهم‏السلام را گرفت و به علی علیه‏السلام گفت: تو هم با ما بیا او هم با آنها خارج شد ولی نصاری در آن روز نیامدند و گفتند ما می‏ترسیم که این شخص پیامبر باشد و دعای پیامبر مانند دیگران نیست و لذا آن روز نیامدند و پیامبر صلی ‏الله‏ علیه ‏و‏آله فرمود: اگر می‏آمدند، آتش می‏گرفتند. پس با پیامبر مصالحه کردند... (2)

 

3 ـ نجران نام شهری در یمن بود که مرکز مسیحیان آن منطقه بود و در آنجا معبدی داشتند که مورد احترام همه مسیحیان بود و به آنجا کعبه نجران می‏گفتند و راهبان واسقفهای بزرگ نصارای منطقه در آنجا بودند و هیئتی که به مدینه برای دیدار با حضرت محمد صلی ‏الله ‏علیه‏ و‏آله آمد از علمای همانجا بودند و به طوری که دیدیم، حاضر به مباهله نشدند و با پیامبر مصالحه کردند.

نپذیرفتن واقعیت و خیالپردازی افسردگی را به دنبال دارد

علی علیه‏السلام می‏فرماید:

«واقعیت را بپذیر و از خیالپردازری و دلواپسی پرهیز کن که ناامید می‏شوی و از تلاش باز می‏مانی و افسردگی تو را فرا می‏گیرد».

«ایّاک والجَزَع فانّه یقطعُ الأمل و یضعف العمل و یورث الهمَّ» (3)
منبع: تبیان

 

پی نوشت:

حاکم نیشابوری، المستدرک، ج 3 ص 150

تفسیر طبری (جامع البیان) ج 3 ص 300

میزان الحکمة، ترجمه سید رضا شیخی، ج3، ش 3773

    بیان دیدگاه