جستجوی پیشرفته

شما می توانید درصورت نیاز عملگر مقایسه (<، <=،>،>=، <> یا =) را در آغاز هر یک از ارزش های جستجوی خود استفاده نموده تا به نحوه مقایسه خود دسترسی بیشتری داشته باشید.

هجده اندرز مهم اخلاقی
هجده اندرز مهم اخلاقی

قال امیرالمؤمنین(ع):« لاَ مَالَ أَعْوَدُ مِنَ الْعَقْلِ، وَلاَ وَحْدَةَ أَوْحَشُ مِنَ الْعُجْبِ، وَلاَ عَقْلَ کَالتَّدْبِیرِ، وَلاَ کَرَمَ کَالتَّقْوَى، وَلاَ قَرِینَ کَحُسْنِ الْخُلُقِ، وَ لاَ مِیرَاثَ کَالاْدَبِ، وَلاَ قَائِدَ کَالتَّوْفِیقِ، وَ لاَ تِجَارَةَ کَالْعَمَلِ الصَّالِحِ، وَلاَ رِبْحَ کَالثَّوَابِ، وَلاَ وَرَعَ کَالْوُقُوفِ عِنْدَ الشُّبْهَةِ، وَلاَ زُهْدَ کَالزُّهْدِ فِی الْحَرَامِ، وَلاَ عِلْمَ کَالتَّفَکُّر، وَلاَ عِبَادَةَ کَأَدَاءِ الْفَرَائِضِ، وَلاَ إِیمَانَ کَالْحَیَاءِ وَالصَّبْرِ، وَلاَ حَسَبَ کَالتَّوَاضُعِ، وَ لاَ شَرَفَ کَالْعِلْمِ، وَ لاَ عِزَّ کَالْحِلْمِ، وَ لاَ مُظَاهَرَةَ أَوْثَقُ مِنَ الْمُشَاوَرَةِ(حکمت113) ؛

 هیچ مال و سرمایه‌اى پردرآمد تر از عقل نیست، هیچ تنهایى وحشتناک‌تر از عُجب و خودبینى نیست، هیچ عقلى همچون عاقبت اندیشى نیست، هیچ شخصیت و بزرگوارى همچون تقوا نیست، هیچ همنشینى همچون حسن خلق نیست، هیچ میراثى همچون ادب نیست، هیچ راهبرى همچون توفیق نیست، هیچ تجارتى مانند عمل صالح نیست، هیچ سودى همچون ثواب الهى نیست، هیچ پارسایى همچون پرهیز از شبهات نیست، هیچ زهد و پارسایى همچون بى اعتنایى به حرام نیست، هیچ علم و دانشى همچون تفکر نیست، هیچ عبادتى همچون اداى فرایض و واجبات نیست، هیچ ایمانى مانند حیا و صبر نیست، هیچ ارزش و اعتبارى (براى انسان) همچون فروتنى نیست، هیچ شرافتى چون علم و دانش نیست، هیچ عزتى چون حلم نیست، هیچ پشتیبانى مطمئن تر از مشورت نیست».

مقدمه:

اخلاق در هر علم ودر هر لحظه از زندگی لازم و واجب است، لذا باید آموخت و عمل کرد.

نکته‌ها:
* منظور از عقل همان قوه ادراک یا عقل نظری است، لذا مراد از عقل در اینجا علم است، پس علمی که در تدبیر کارها کاریرد نداشته باشد و صرف مفهوم در ذهن باشد در واقع وجود ندارد(وَلاَ عَقْلَ کَالتَّدْبِیرِ). (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* شخصى نزد پیغمبر اکرم(ص) تقاضاى اندرزى کرد. حضرت فرمود: اگر بگویم، عمل، خواهى کرد؟ عرض کرد: آرى! این سخن میان او و پیغمبر اکرم(ص) سه بار تکرار شد و در پایان، پیغمبر اکرم(ص) فرمود: « من به تو توصیه مى‌کنم هنگامى که تصمیم گرفتى کارى را انجام دهى در عاقبت آن بیندیش. اگر عاقبت نیکى دارد به دنبال آن کار برو و اگر گمراهى و ضلالت است از آن صرف نظر کن».( کافى، ج8)

* عامل وحدت و تنهایی اگر عجب و گناهان باشد وحشت‌ناک و بسیار بد است(وَلاَ وَحْدَةَ أَوْحَشُ مِنَ الْعُجْبِ ). (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* «ادب» یعنی «دعوت کردن»، لذا سفره‌ که غذا در آن آماده مى‌کنند و افراد را به آن دعوت مى کنند «مأدبة» مى‌گویند و رعایت آیین درست هر چیز و احترام افراد در گفتار و رفتار و تواضع سبب دعوت مردم به سوى انسان مى‌شود، مجموعه این امور را «ادب» مى‌نامند. (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* امام صادق(ع) در مستدرک الوسائل، ج12 مى‌فرمایند:« انسان با ایمان علم و ادب به خانواده خود مى آموزد و سبب مى شود که همه را وارد بهشت کند و بنده گنه کار به خانواده خود بى ادبى مى آموزد تا آنجا که همه را به دوزخ مى فرستد».

* افرادی که اخلاق نیکویی دارند دوستان و همراهان و آرامش زیادی دارند(وَلاَ قَرِینَ کَحُسْنِ الْخُلُقِ). (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* سرچشمه اصلى توفیق براى کارهاى خیر ذات پاک پروردگار است(و مِنَ الله التوفیق)در قرآن مجید نیز از زبان پیغمبر الهى حضرت شعیب مى‌خوانیم که مى‌فرماید: توفیق من جز به خدا نیست بر او توکل کردن و به سوى او باز مى‌گردم».

*توفیق و بى توفیقى اسباب زیادى دارد: هر قدر انسان در راه خدا گام بردارد، به بندگان خدا خدمت کند و براى همه خیرخواه باشد خداوند توفیق او را بیشتر مى‌کند و به عکس، گناهان و معاصى و ظلم و ستم به افراد و عدم رعایت حقوق والدین و استاد و دوستان، توفیق را از انسان سلب مى‌کند.

* سودهاى مادى ناپایدار ولى عمل صالح و ثواب که سرچشمه سرمایه اخروى أبدی است از هر تجارتى پرسودتر است(وَ لاَ تِجَارَةَ کَالْعَمَلِ الصَّالِحِ). (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* قرآن مجید در سوره صف، آیة10-12.مى فرماید: « اى کسانى که ایمان آورده‌اید آیا شما را به تجارى راهنمایى کنم که شما را از عذاب دردناک رهایى مى‌بخشد؟ به خدا و رسولش ایمان بیاورید و با اموال و جان هایتان در راه خدا جهاد کنید و این براى شما بهتر است اگر بدانید - گناهانتان را مى‌بخشد و شما را در باغ‌هایى از بهشت داخل مى‌کند که نهرها از زیر درختانش جارى است و در مسکن‌هاى پاکیزه در بهشت جاویدان جاى مى‌دهد و این پیروزى عظیم است».
* «ورع» یعنی پرهیز یا شدت پرهیز. و به حد اعلاى تقوا اطلاق مى‌شود که با وجود آن نه تنها انسان از گناهان مسلم پرهیز، بلکه از شبهات نیز دورى مى جوید(وَلاَ وَرَعَ کَالْوُقُوفِ عِنْدَ الشُّبْهَةِ). (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* شبهات حریم محرمات و همانند لبه پرتگاه است که بیم لغزش در آن و سقوط در پرتگاه مى رود. (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* مهم‌ترین زهد پرهیز از حرام است، زیرا تا ترک حرام صورت نگیرد مراتب دیگر زهد حاصل نمی‌شود(لاَ زُهْدَ کَالزُّهْدِ فِی الْحَرَام). (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* علمی که از تفکر صحیح حاصل شود با علوم دیگر فرق دارد (وَلاَ عِلْمَ کَالتَّفَکُّر). (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* عبادت یعنی انجام واجبات، و ایمان کامل یعنی ترک حرام(وَلاَ عِبَادَةَ کَأَدَاءِ الْفَرَائِضِ، وَلاَ إِیمَانَ کَالْحَیَاءِ وَالصَّبْرِ)

* «حیا» به معناى حالت شرم بازدارنده‌اى است که انسان را از رفتن به سراغ کارهاى زشت باز مى‌دارد. (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

*تواضع به انسان حسب و نصب و جایگاه اجتماعی می‌دهد، علم، شرافت و حلم، عزت(بزرگی غیر قابل نفوذ) برای آدمی به ارمغان می‌آورد( ... وَلاَ حَسَبَ کَالتَّوَاضُعِ، وَ لاَ شَرَفَ کَالْعِلْمِ، وَ لاَ عِزَّ کَالْحِلْمِ).

* مشورت کیفیت کار را بهتر وموفقیت کار را مطمین‌تر می‌کند(لاَ مُظَاهَرَةَ أَوْثَقُ مِنَ الْمُشَاوَرَةِ). (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* قرآن درسوره شورى آیه 38 مى‌فرماید: «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ» مراد آیه در مشورت گرفتن از هر کسی است که می‌توان از علم او در پیشرف کار استفاده کرد.

لازمه حب حضرت علی(ع) فقر است
لازمه حب حضرت علی(ع) فقر است

قال امیرالمؤمنین(ع): « مَنْ أَحَبَّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَلْیَسْتَعِدَّ لِلْفَقْرِ جِلْبَاباً(حکمت112) ؛

 هرکس ما اهل بیت را دوست بدارد باید پوشش فقر را براى خود مهیا سازد (و آماده انواع محرومیت ها و گرفتارى ها) گردد».

مقدمه:

در دنیا حفظ ارزشها و خوبیها هزینه بردار و همراه با سختی‌هاست، لذا از آنجایی که محبت اهل بیت(ع) برای شیعیان ارزشی غنی است، پس حفظ آن همراه با مصیبت‌های گوناگون است.

نکته‌ها:

* «جلباب» به لباسى مانند چادر مى‌گویند که تمام بدن را بپوشاند، لذا اگر مصیبت فقر محبان اهل بیت(ع) را فرا بگیرد ماند جلباب تمام شؤونات را دربر می‌گیرد. (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* مراد از جِلبَاباً در عبارت« مَنْ أَحَبَّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَلْیَسْتَعِدَّ لِلْفَقْرِ جِلْبَاباً » این است که طوری فقر شیعه واقعی را دربر می‌گیرد که باید کاملا از هرچه غیرالله است قطع تعلق کند. (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* به مقتضاى «اَلْبَلاءُ لِلْاولیاءِ» فقر از بلاهایی است که نسیب محبان اهل بیت(ع) می‌شود (مَنْ أَحَبَّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَلْیَسْتَعِدَّ لِلْفَقْرِ ...). (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* مراد از فقر یا به معناى ساده‌زیستی است، و یا به معنای محتاج محض خدا بودن است«أَنتُمُ الفُقَرا إلَى الله»(...فَلْیَسْتَعِدَّ لِلْفَقْرِ...). (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* پیغمبر اکرم(ص) فرمود:« اَلْفَقْرُ فَخْرى وَ بِهِ أفْتَخِرُ عَلى سایِرِ الاْنْبِیاءِ ؛ فقر مایه افتخار من است و با آن بر سایر پیامبران افتخار مى کنم».

* معنای ظاهری و تاریخی حکمت اینکه دشمنان اهل بیت در صدد بودند که هر کس را که پیرو این مکتب ببینند از هر نظر در فشار قرار دهند تا آنجا که حتى از نظر معیشت نیز در تنگنا واقع شوند، مانند داستان شعب ابى طالب و ابى ذر. (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

مجریان فرمان خدا
مجریان فرمان خدا

قال امیرالمؤمنین(ع):« لاَ یُقِیمُ أَمْرَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ إِلاَّ مَنْ لاَ یُصَانِعُ، وَلاَ یُضَارِعُ، وَلاَ یَتَّبِعُ الْمَطَامِعَ(حکمت110) ؛

 فرمان خدا را تنها کسى مى‌تواند اجرا کند که نه سازش کار باشد(و اهل رشوه) و نه تسلیم و ذلیل(در مقابل دیگران) و نه پیروى از طمع ها کند».

مقدمه:

سیاست یعنی مدیریت و سیاست اسلامی یعنی مدیریت اسلامی و این به معنای اجرای اسلام در سطح اجتماع است، لذا چنین سیاستی از دیانت جدا نیست، اما مجریان شرایطی را باید داشته باشند که در آیات و روایات مشخص شده است.

نکته‌ها:

* أفرادی که سازش کار و اهل رشوه، ذلیل در مقابل دیگران و طمَّاع باشند نمی‌تواند مجری فرمان خدا باشند(لاَ یُقِیمُ أَمْرَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ إِلاَّ...)

* این حکمت علاوه بر مقام خود سازی شخصی، در سطح خانواده و اجتماع نیز صدق می‌کند. (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* راه حکومت‌داری اسلامی در جهان کفر، استقامت در مقابل دشمنان است. (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* قرآن در سوره مبارکه فصلت آیه30 می‌فرماید:« إِنَّ الَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَلائِکَةُ أَلّا تَخافوا وَلا تَحزَنوا وَأَبشِروا بِالجَنَّةِ الَّتی کُنتُم توعَدونَ ؛ به یقین کسانیکه گفتند: پروردگار ما خداوند یگانه است! سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل می‌شوند که نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است».

* پیغمبر خدا(ص) فرمود:« إیّاکُم وَ الرِّشْوَةَ فَإنَّها مَحْضُ الْکُفْرِ وَ لا یَشُمُّ صاحِبُ الرِّشْوَةِ ریحَ الْجَنَّةِ ؛ از رشوه بپرهیزید که کفر خالص است و رشوه گیر بوى بهشت را هرگز استشمام نمى کند».

* طمع بر سر دوراهى‌ها أفراد طمَّاع را به سوى دنیا و شیطان جذب مى‌کند و از پیمودن راه حق باز مى‌دارد(لاَ یُقِیمُ أَمْرَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ إِلاَّ مَنْ...لاَ یَتَّبِعُ الْمَطَامِعَ). (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

ما از افراط و تفریط دوریم
ما از افراط و تفریط دوریم

قال امیرالمژمنین(ع):« نَحْنُ النُّمْرُقَةُ الْوُسْطَى، بِهَا یَلْحَقُ التَّالِی، وَإِلَیْهَا یَرْجِعُ الْغَالِی(حکمت109) ؛

ما تکیه گاه میانه هستیم ؛ (باید) عقب افتادگان به آن ملحق شوند و تندروان به سوى آن باز گردند».

مقدمه:

ائمه معصومین(علیهم‌السلام) به عنوان حجج الهی الگوهای ما در تمام امور زندگی هستند، لذا باید آنها را به خوبی بشناسیم، و بهترین راه شناخت این بزرگواران شناخت از زبان و کلام خودشان است.

نکته‌ها:

* منظور از «تالى» کسانى‌اند که اوصاف اهل بیت (علیهم‌السلام) را انکار مى‌کردند و آنان را در حد فردى معمولى قرار مى‌دادند و منظور از «غالى» کسانى‌اند که خدایى برایشان قائل مى‌شدند. (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* موقف امام(ع) و خاندانش در برابر «التالی» و «الغالی» روشن‌سازی شده است(نَحْنُ النُّمْرُقَةُ الْوُسْطَى).

* «نُمْرُقَةُ» در اصل به معناى پشتى یا متکایى است که بر آن تکیه مى‌کنند. (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* «وسطى» به معنای اعتدال و وسط، و ممتاز و عالى نیز است، همان گونه که در آیه 28 سوره «قلم» مى‌خوانیم:« قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُلْ لَّکُمْ لَوْلاَ تُسَبِّحُونَ» که اوسط در اینجا به معناى افضل و برتر است. (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* در اسلام و آیین الهى امورى که در سر حد اعتدال و دور از افراط و تفریط باشد، مورد قبول است(بِهَا یَلْحَقُ التَّالِی، وَإِلَیْهَا یَرْجِعُ الْغَالِی).

* قرآن در سوره بقره، آیه 143می‌فرماید:« وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً» و در سوره فرقان، آیه 67می‌فرماید:« وَالَّذینَ إذا أنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتَرُوا وَکَانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً ؛ کسانى که هنگامى که انفاق مى‌کنند نه اسراف مى‌کنند و نه سخت گیرى و در میان این دو حد اعتدال را رعایت مى‌کنند».
* امیرالمؤمنین(ع) حد وسط و افضل تمام صفات است.

* در کافى،ج2 امام باقر(ع) فرمودند: «وَاللّه ما مَعَنا مِنَ اللّهِ بَرائَةٌ وَلا بَیْنَنا وَبَیْنَ اللّهِ قِرابَةٌ وَلا لَنا عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ وَلا نَتَقَرَّبُ إلَى اللّهِ إلاّ بِالطّاعَةِ; به خدا سوگند ما برات آزادى (از آتش دوزخ براى کسى) نداریم و میان ما و خداوند خویشاوندى نیست و حجت خاصى در برابر او نداریم و جز از طریق اطاعت به او تقرب نمى‌جوییم».

 

اعجوبه جهان خلقت
اعجوبه جهان خلقت

قال امیرالمؤمنین(ع):« لَقَدْ عُلِّقَ بِنِیَاطِ هَذَا الاْنْسَانِ بَضْعَةٌ هِیَ أَعْجَبُ مَا فِیهِ: وَذَلِکَ الْقَلْبُ، وَ ذَلِکَ أَنَّ لَهُ مَوَادَّ مِنَ الْحِکْمَةِ وَأَضْدَاداً مِنْ خِلاَفِهَا، فَإِنْ سَنَحَ لَهُ الرَّجَاءُ أَذَلَّهُ الطَّمَعُ، وَإِنْ هَاجَ بِهِ الطَّمَعُ أَهْلَکَهُ الْحِرْصُ، وَإِنْ مَلَکَهُ الْیَأْسُ قَتَلَهُ الاْسَفُ، وَإِنْ عَرَضَ لَهُ الْغَضَبُ اشْتَدَّ بِهِ الْغَیْظُ، وَإِنْ أَسْعَدَهُ الرِّضَى نَسِیَ التَّحَفُّظَ، وَإِنْ غَالَهُ الْخَوْفُ شَغَلَهُ الْحَذَرُ، وَإِنِ اتَّسَعَ لَهُ الاْمْرُ اسْتَلَبَتْهُ الْغِرَّةُ، وَإِنْ أَفَادَ مَالاً أَطْغَاهُ الْغِنَى، وَإِنْ أَصَابَتْهُ مُصِیبَةٌ فَضَحَهُ الْجَزَعُ، وَإِنْ عَضَّتْهُ الْفَاقَةُ شَغَلَهُ الْبَلاَءُ، وَإِنْ جَهَدَهُ الْجُوعُ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ، وَإِنْ أَفْرَطَ بِهِ الشِّبَعُ کَظَّتْهُ الْبِطْنَة، َکُلُّ تَقْصِیر بِهِ مُضِرٌّ، وَکُلُّ إِفْرَاط لَهُ مُفْسِدٌ(حکمت108) ؛

 در درون سینه این انسان قطعه گوشتى است که به رگ مخصوصى آویخته شده و عجیب ترین اعضاى او و همان قلب وى است، این شگرفى به خاطر آن است که صفاتى از حکمت و ضد حکمت در آن جمع است، هرگاه آرزوها در آن ظاهر شود طمع او را ذلیل و خوار مى‌کند و هنگامى که طمع در او به هیجان آمد به دنبال آن حرص، او را به هلاکت مى‌کشاند، و هنگامى که یأس بر او قالب گردد تأسف او را از پاى در مى‌آورد، هرگاه غضب بر او مستولى شود خشمش فزونى مى‌گیرد، و اگر بیش از حد راضى شود جانب احتیاط را از دست مى‌دهد، هرگاه ترس بر او غالب شود احتیاط کارى او را به خود مشغول مى‌دارد و هرگاه کار بر او آسان گردد در غفلت و بى خبرى فرو مى‌رود، هرگاه مالى به دست آورد بى‌نیازى او را به طغیان وا‌مى‌دارد و اگر مصیبتى به او برسد بى‌تابى او را رسوا مى‌کند و اگر فقر دامنش را بگیرد مشکلات، او را به خود مشغول مى‌دارد، اگر گرسنگى پیدا کند ضعف زمین گیرش مى‌کند و اگر پرخورى کند شکم پرورى او را به رنج انداخته راه نفس را بر او مى‌بندد، هرگونه کمبود به او زیان مى‌رساند و هرگونه افراط او را فاسد مى‌سازد».

نکته‌ها:

* «قلب» در قرآن معانى گوناگونى آمده است، از جمله:1. به معنى عقل و درک2. به معنى روح و جان، 3. به معنى مرکزعواطف. (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* قلب جسمانی در سینه انسان وسیله ارتباط بین روح و جسم مادی است(لَقَدْ عُلِّقَ بِنِیَاطِ هَذَا الاْنْسَانِ بَضْعَةٌ هِیَ أَعْجَبُ مَا فِیهِ: وَذَلِکَ الْقَلْبُ). (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* انسان جامع اضداد است، یعنی هم خیر و خوبی در او جمع می‌شود و هم شر و بدی (ذَلِکَ أَنَّ لَهُ مَوَادَّ مِنَ الْحِکْمَةِ وَأَضْدَاداً مِنْ خِلاَفِهَا)، مؤیدش آیات7و8 سوره زلزال(فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ ؛ وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ) است.

* محل برخی از رذایل در قلب( قسمتی از روح) است مانند: آرزوهای دراز، طمع، حرص، یأس، تأسف، غضب، ترس، غفلت، طغیانگری، بی‌تابی، ضعف و...( فَإِنْ سَنَحَ لَهُ الرَّجَاءُ أَذَلَّهُ الطَّمَعُ...).

* «نیاط» همان رگى است که قلب به وسیله آن در سینه انسان آویزان است که اگر قطع شود در کمترین زمان حیات انسان پایان مى یابد. (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* منظور از «سَنَحَ» از ماده «سنوح» به معناى عارض شدن و منظور از «رجاء» در اینجا امید افراطى به دیگران داشتن، است، و منظور از «یأس» در اینجا ناامیدى افراطى در عالم اسباب است (یعنی انسان در صحنه هاى علم و کار از موفقیت خود مأیوس باشد). (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* آرزوها باعث ایجاد طمع می‌شود و طمع حرص را در انسان می‌پرورد(الرَّجَاءُ أَذَلَّهُ الطَّمَعُ، وَإِنْ هَاجَ بِهِ الطَّمَعُ أَهْلَکَهُ الْحِرْصُ ). (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* از آثار یأس تأسف خوردن از چیزهایی که از دست می‌دهد، است. و غیظ(خشم) نتیجه غضب(حالت غلیان خون در انسان که فشار خون را زیاد کرده و باعث قطع ارتباط عقل با جسم مادی می‌شود و پرخاشگری و غیظ را منجر می‌شود) است.

* رفاه زیادی و ترس نابجا باعث افراط و تفریط می‌شود(...وَإِنْ أَسْعَدَهُ الرِّضَى نَسِیَ التَّحَفُّظَ، وَإِنْ غَالَهُ الْخَوْفُ شَغَلَهُ الْحَذَرُ...)

* همان گونه که افراط در پرخورى نکوهیده است و سرچشمه بیمارى هاى جسمى و روحى است، کم خوردن بیش از حد نیز مایه ضعف و ناتوانى و عدم قدرت بر انجام مسئولیت هاست. (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* هرگونه کمبود به انسان زیان مى‌رساند و هرگونه افراط او را فاسد مى‌سازد، لذا انسان باید در میانه روی باشد(َکُلُّ تَقْصِیر بِهِ مُضِرٌّ، وَکُلُّ إِفْرَاط لَهُ مُفْسِدٌ).

* با این حکمت و آیة(خُلِقَ اَلاِنسَانُ ضَعِیفاً) باد گفت که انسان در مقام خلقت و جسم و خیال بسیار موجودی ضعیف است پس جایی برای استکبار نیست.

 

عالم جاهل منش
عالم جاهل منش

قال امیرالمؤمنین(ع): « رُبَّ عَالِم قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ، وَعِلْمُهُ مَعَهُ لاَ یَنْفَعُهُ(حکمت107) ؛

 چه بسیار دانشمندى که جهلش او را کشته در حالى که علمش با اوست، اما به حالش سودى نمى‌بخشد».

مقدمه:

انسان ظرف علم است، ارزش انسانی به میزان علم و عمل اوست، و اگر ایندو باهم باشند باعث تعالی او می‌شود.

نکته‌ها:

* جهل فقدان چیزی را گویند، و در اصطلاح دو نوع است، یکی جهل در مقابل علم، که «نبودن صورت شیء در ذهن» است، و دیگر جهل عملی است یعنی نداشتن اعمال حسنه. (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* مراد امام جهل عملی است(رُبَّ عَالِم قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ ). (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* قتل عالم بی عمل همان گمراهی اوست، که گمراهی از کشته شدن حسمانی بدتر است، و در بعضی موارد بی‌عملی عالم باعث بی‌آبرویی او در اجتماع می‌شود. (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)
* نعمتی که درست استفاده نشود هیچ نفعی برای شخص ندارد، وکأنَّه موجود نیست(وَعِلْمُهُ مَعَهُ لاَ یَنْفَعُهُ). (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* در کافى ج1 امیر مؤمنان على(ع) فرمودند:« شخص عالمى که به علمش عمل نکند مانند جاهل سرگردانى است که از بیمارى جهل بهبود نمى یابد». باز در همانجا فرمودند:« بلکه حجت الهى را بر او(عالم بی عمل) بزرگ تر و حسرت او را پایدارتر دیدم».

 

نتیجه تخریب دین براى دنیا
نتیجه تخریب دین براى دنیا

قال امیرالمؤمنین(ع):« لاَ یَتْرُکُ النَّاسُ شَیْئاً مِنْ أَمْرِ دِینِهِمْ لاْسْتِصْلاَحِ دُنْیَاهُمْ إِلاَّ فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مَا هُوَ أَضَرُّ مِنْهُ(حکمت106) ؛

مردم چیزى از امور دینشان را براى اصلاح دنیایشان ترک نمى‌کنند مگر این که خداوند زیان بارتر از آن را به روى آنها مىگشاید».

مقدمه:
یکی از رذایلی که برای جمیع مسلمین امکان وقوع دارد، ترک دستورات دینشان است که آنها از سعادت دور می‌کند.

نکته‌ها:

* بین دین و دنیا و کسانى که دنیا را بر احکام دینشان ترجیح مى دهند، تعارض و ناسازگاری وجود دارد و ایندو در مقابل هم هستند. (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* انسان هاى موحد و یکتاپرستان حقیقى، براى حفظ دین و ایمان مى‌کوشند، وهمه چیز را فدای دینداری می‌کنند. (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* کسانیکه دینشان را فداى دنیا می‌کنند، خداوند بدتر از آنچه را از آن بیم دارند به سراغشان مى‌فرستد.
* قرآن مجید سوره اعراف، آیه 96.مى‌فرماید:« وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکات مِنَ السَّماءِ وَالاْرْضِ وَلکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ ؛ اگر اهل شهرها و آبادى ها ایمان مى‌آوردند و تقوا پیشه مى‌کردند درهاى برکات آسمان و زمین را به روى آنها مى‌گشودیم ولى (پیامبران الهى و دستورات ما را) تکذیب کردند و ما آنها را گرفتار نتیجه اعمالشان کردیم».

* در کتاب شریف کافى، ج4 امام صادق(ع) به«سماعه» فرمودند:« مَا لَکَ لاَ تَحُجُّ فِی الْعَامِ فَقُلْتُ مُعَامَلَةٌ کَانَتْ بَیْنِی وَبَیْنَ قَوْم وَأَشْغَالٌ وَعَسَى أَنْ یَکُونَ ذَلِکَ خِیَرَةٌ فَقَالَ لاَ وَاللَّهِ مَا فَعَلَ اللَّهُ لَکَ فِی ذَلِکَ مِنْ خِیَرَة; چرا امسال حج نمى‌روى؟ عرض کرد: معامله اى میان من و گروهى است و گرفتارى‌هایى دارم و شاید خیر، در آن باشد. امام(علیه السلام) فرمود: چنین نیست».
* امام صادق(ع) در کافی ج 3 فرمودند:« هنگامى که انسانى مشغول نماز شود و نمازش را (براى رسیدن به حوایج دنیا) کوتاه کند، خداوند به فرشتگانش مى‌فرماید: آیا این بنده مرا نمى‌بینید گویى گمان مى‌کند برآورده شدن حاجاتش به دست دیگرى است. آیا نمى‌داند انجام حوایجش همه در دست من است؟».

* مولا(ع) در این سخن، اصل « توحید افعالى »(یعنی تمام امورات را الله انجام می‌دهند و مابقی اسباب هستند) و جلوه اى از جلوه هاى «لا مُؤَثِّرَ فِى الْوُجُودِ إلاّ اللهُ» را مطرح فرمودند. (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* این حکمت در مورد حاجات فردى است، اما حاجات و نیازهاى اجتماعى نه تنها از این قاعده مستثنا نیست بلکه شمول این قاعده نسبت به آنها قوى تر و آشکارتر است، مثلاً سران کشورهاى اسلامى، امروز دستور جهاد و دفاع از حریم اسلام و کیان مسلمین را براى منافع مادى که دولت هاى استعمارى به آنها ارائه مى دهند رها کرده اند.

 

زاهدان در دنیا
زاهدان در دنیا

قال امیرالمؤمنین(ع):« وَ عَنْ نَوْف الْبَکَالِیِّ قَالَ: رَأَیْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ(ع) ذَاتَ لَیْلَة، وَقَدْ خَرَجَ مِنْ فِرَاشِهِ، فَنَظَرَ فِی النُّجُومِ فَقَالَ لِی: یَا نَوْفُ، أَرَاقِدٌ أَنْتَ أَمْ رَامِقٌ؟ فَقُلْتُ: بَلْ رَامِقٌ، قَالَ یَا نَوْفُ طُوبى لِلزَّاهِدِینَ فِی الدُّنْیَا، الرَّاغِبِینَ فِی الاْخِرَةِ، أُولَئِکَ قَوْمٌ اتَّخَذُوا الاْرْضَ بِسَاطاً، وَتُرَابَهَا فِرَاشاً، وَمَاءَهَا طِیباً، وَالْقُرْآنَ شِعَاراً، وَالدُّعَاءَ دِثَاراً، ثُمَّ قَرَضُوا الدُّنْیَا قَرْضاً عَلى مِنْهَاجِ الْمَسِیحِ. یَا نَوْفُ إِنَّ دَاوُدَ(ع) قَامَ فِی مِثْلِ هَذِهِ السَّاعَةِ مِنَ اللَّیْلِ فَقَالَ إِنَّهَا لَسَاعَةٌ لاَ یَدْعُو فِیهَا عَبْدٌ إِلاَّ اسْتُجِیبَ لَهُ إِلاَّ أَنْ یَکُونَ عَشَّاراً أَوْ عَرِیفاً أَوْ شُرْطِیّاً أَوْ صَاحِبَ عَرْطَبَة وَهِیَ الطُّنْبُورُ أَوْ صَاحِبَ کَوْبَة وَهِیَ الطَّبْلُ، وَسَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ یُسَبِّحْنَ الطَّیْرَ(حکمت104)؛

نوف بکالى مى‌گوید: امیر مؤمنان(ع) را در یکى از شب‌ها دیدم براى عبادت از بستر خود خارج شده بود. نگاهى به ستارگان آسمان افکند سپس به من فرمود: اى نوف! خوابى یا بیدار؟ عرض کردم: بیدارم، فرمود: اى نوف! خوشا به حال زاهدان در دنیا که راغبان در آخرتند، همان‌ها که زمین را فرش و خاک آن را بستر و آبش را نوشیدنى گواراى خود قرار دادند. قرآن را همچون لباس زیرین و دعا را همچون لباس رویین خویش ساختند سپس دنیا را بر روش مسیح سپرى کردند، اى نوف! داود (پیامبر)(ع) در چنین ساعتى از خواب برخاست و گفت این همان ساعتى است که هیچ بنده‌اى در آن دعا نمى‌کند جز این که به اجابت مى‌رسد مگر آنکه مأمور جمع مالیات (براى حاکم ظالم) یا جاسوس گزارشگر، یا مأمور انتظامى‌اش و یا نوازنده طنبور و یا طبل باشد».

مقدمه:

خصوصیت و نشانه‌های زاهدان واقعی و مطابق با اصول اسلامی باید مورد شناخت واقع شود، این شناخت به ما کمک میکند که از انحرافات حفظ بمانیم، این شناخت را باید از مظهر این صفت یعنی امیرالمؤمنین حضرت علی(ع) آموخت.

نکته‌ها:
* زهد یعنی قطع تعلق از دنیا و زهد در دنیاست و این غیر از تارک‌الدنیا شدن است. (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* زاهدان به آخرت رغبت بیشتری دارند و از دنیا استفاده ضروری دارند(...لِلزَّاهِدِینَ فِی الدُّنْیَا، الرَّاغِبِینَ فِی الاْخِرَةِ،).(شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* تعبیر(قَوْمٌ اتَّخَذُوا الاْرْضَ بِسَاطاً، وَتُرَابَهَا فِرَاشاً...) کنایه از ساده زیستن در حد اعلى است. (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* تعبی(...وَالْقُرْآنَ شِعَاراً، وَالدُّعَاءَ دِثَاراً...) کنایه از این است که دستورات قرآن در درون دل و جان و روحشان قرار دارد و عبد و موحد هستند، و همواره به هنگام هرگونه حرکت فردى و اجتماعى از خدا یارى مى طلبند.

* ذکر نام داود در اینجا شاید از این رو باشد که او حکومت گسترده‌اى داشت و چنین کسى مى‌بایست قاعدتاً از مناجات با خداوند در چنین ساعت از شب بر اثر گرفتارى‌ها غافل بماند. (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* امام صادق(ع) در کافى، ج 2 فرمودند:« در شب ساعتى است که هر بنده مسلمانى با آن هماهنگ شود سپس نماز بخواند و به درگاه خداوند دعا کند دعایش در هر شب مستجاب مى شود. راوى مى گوید: از آن حضرت سؤال کردم: آن چه ساعتى از شب است؟ فرمود: هنگامى که نصف شب بگذرد یک ششم از آغاز نصف دوم همان ساعت است».

* عَشّار از ماده «عُشْر» به کسانى گفته مى شد که یک دهم از اموال مردم را بر در دروازه ها یا غیر آن به عنوان مالیات براى حکام ظالم مى گرفتند.سپس «عریف» که صفت مشبهه از ماده عرفان و معرفت است و اشاره به کسانى است که به عنوان جاسوسى و گزارشگرى براى حاکمان ظالم کار مى کردند.
* «شُرطِىّ» (از ماده «شَرَط» (بر وزن طرف) همان است که امروز به پلیس و مامور انتظامى گفته مى شود و در گذشته به آنها داروغه مى گفتند آنها کسانى بودند که براى نظم شهرها و جلب افراد خاطى و مخالف «حاکمان ظالم وقت» اقدام مى کردند. (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* دو گروه از استجابت دعا استثنا هستند: کسانى که کمک به ظالمان و جباران مى‌کنند، نوازندگان موسیقی و کسانى‌که مردم را به عیاشى و هوسرانى دعوت مى‌نمایند (إِلاَّ أَنْ یَکُونَ عَشَّاراً أَوْ عَرِیفاً أَوْ شُرْطِیّاً أَوْ صَاحِبَ عَرْطَبَة وَهِیَ الطُّنْبُورُ أَوْ صَاحِبَ کَوْبَة وَهِیَ الطَّبْلُ).

 

تضاد دنیاپرستى و علاقه به آخرت
تضاد دنیاپرستى و علاقه به آخرت

قال امیرالمؤمنین(ع):« وَ رُئِیَ عَلَیْهِ إِزَارٌ خَلَقٌ مَرْقُوعٌ فَقِیلَ لَهُ فِی ذَلِکَ فَقَالَ: یَخْشَعُ لَهُ الْقَلْبُ، وَتَذِلُّ بِهِ النَّفْسُ، وَیَقْتَدِی بِهِ الْمُؤْمِنُونَ، إِنَّ الدُّنْیَا وَالاْخِرَةَ عَدُوَّانِ مُتَفَاوِتَانِ، وَسَبِیلاَنِ مُخْتَلِفَانِ، فَمَنْ أَحَبَّ الدُّنْیَا وَ تَوَلاَّهَا أَبْغَضَ الاْخِرَةَ وَعَادَاهَا، وَهُمَا بِمَنْزِلَةِ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ، وَمَاش بَیْنَهُمَا; کُلَّمَا قَرُبَ مِنْ وَاحِد بَعُدَ مِنَ الاْخَرِ، وَهُمَا بَعْدُ ضَرَّتَانِ(حکمت103)؛

لباس کهنه و وصله دارى بر اندام آن حضرت دیدند کسى درباره آن سؤال کرد (که چرا امام(ع) با داشتن امکانات چنین لباسى را براى خود انتخاب کرده است) امام(ع) فرمود: قلب به سبب آن خاضع مى‌شود و نفس سرکش با آن رام مى‌گردد و مؤمنان به آن اقتدا مى‌کنند (و از آن سرمشق مى‌گیرند) دنیا و آخرت دو دشمن متفاوت و دو راه مختلف‌اند، لذا کسى که دنیا را دوست بدارد و به آن عشق بورزد آخرت را دشمن مى‌دارد و با آن عداوت دارد، این دو به منزله مشرق و مغرب‌اند و انسان همچون کسى است که در میان این دو در حرکت است، هر زمان به یکى نزدیک مى‌شود از دیگرى دور مى‌گردد و این دو همچون دو همسر یک مردند (که معمولاً با هم رقابت شدید دارند)».

مقدمه:

در عصر خلفا دامنه فتوحات اسلامى به شرق و غرب و شمال و جنوب کشیده شد و غنائم فراوان و اموال خراجى بسیارى نصیب مسلمین شد، این امر آثار زیان بار فراوانى داشت، گروهى به مسابقه در ثروت روى آوردند، امام(ع) براى این که مسلمانان منحرف را به صراط مستقیم باز گرداند زهد خویش را کاملاً آشکار ساخت.

نکته‌ها:
* آثار ساده‌زیستی عبارتست از:خضوع قلب و دور شدن تکبر و خودبرتربینى، رام شدن نفس سرکش و وسوسه هاى آن، و سوم این که مؤمنان به آن اقتدا مى‌کنند و از زندگى پر زرق و برق دور مى‌شوند(یَخْشَعُ لَهُ الْقَلْبُ، وَتَذِلُّ بِهِ النَّفْسُ، وَیَقْتَدِی بِهِ الْمُؤْمِنُونَ).

* منظور از دنیا : دنیای مذموم است که از طریق حرام به دست آید، یا دنیای حلال پر زرق و برق و تجملاتى است که هدف باشد نه وسیله براى آخرت، که در آن غرق شویم(...إِنَّ الدُّنْیَا...). (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* دنیایی که وسیله کسب آخرت نباشد دشمن آخرت و راهش غیر از راه آن است(...إِنَّ الدُّنْیَا وَالاْخِرَةَ عَدُوَّانِ مُتَفَاوِتَانِ، وَسَبِیلاَنِ مُخْتَلِفَانِ). (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* کسی که حب و تعلق دنیای مذموم را در سینه داشته باشد، از آخرت دور و دشمن می‌شود و هر کس که تعلق به دنیای مذموم را نداشته باشد اهل آخرت می‌باشد(فَمَنْ أَحَبَّ الدُّنْیَا وَ تَوَلاَّهَا أَبْغَضَ الاْخِرَةَ وَعَادَاهَا ). (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* در بحارالانوار ج 70 رسول الله(ص) فرمود:« إِنَّ فِی طَلَبِ الدُّنْیَا إِضْرَاراً بِالاْخِرَةِ وَفِی طَلَبِ الاْخِرَةِ إِضْرَاراً بِالدُّنْیَا فَأَضِرُّوا بِالدُّنْیَا فَإِنَّهَا أَحَقُّ بِالاِضْرَارِ; طلب دنیا به آخرت انسان زیان مى رساند و طلب آخرت به دنیا ضرر مى زند، بنابراین ضرر دنیا را بپذیرید که سزاوارتر به زیان است».

 

پیش گویى عجیب
پیش گویى عجیب

قال امیرالمؤمنین(ع):« یَأْتِی عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لاَ یُقَرَّبُ فِیهِ إِلاَّ الْمَاحِلُ، وَلاَ یُظَرَّفُ فِیهِ إِلاَّ الْفَاجِرُ، وَلاَ یُضَعَّفُ فِیهِ إِلاَّ الْمُنْصِفُ، یَعُدُّونَ الصَّدَقَةَ فِیهِ غُرْماً، وَصِلَةَ الرَّحِمِ مَنّاً، وَالْعِبَادَةَ اسْتِطَالَةً عَلَى النَّاسِ، فَعِنْدَ ذَلِکَ یَکُونُ السُّلْطَانُ بِمَشُورَةِ النِّسَاءِ، وَإِمَارَةِ الصِّبْیَانِ، وَتَدْبِیرِ الْخِصْیَانِ(حکمت102)؛

زمانى بر مردم فرا مى‌رسد که تنها حیله گرانِ سخن چین، مقرب مى‌شوند و تنها فاجرانِ بدکار ظریف و لطیف شمرده مى‌شوند و افراد با انصاف، ضعیف و ناتوان محسوب خواهند شد، در آن زمان کمک به نیازمندان خسارت و ضرر، و صله رحم منّت، و عبادت وسیله برترى جویى بر مردم خواهد بود، در آن زمان حکومت به مشورت زنان و فرمانروایى کودکان و تدبیر خواجه ها خواهد بود».

مقدمه:

یکی از صفات امام معصوم(ع) و انسان کامل پیش گویی و آگاهی از آینده و بیان خبرهاى غیبى است، البته هدف امام(ع) تنبیه مردم و خارج کردن آنها از غفلت، و هر نیت دیگری که باعث هدایت انسانها باشد.

نکته‌ها:

* تعبیر به «ماحِل» از ماده «مَحْل» (بر وزن جاهل) به معناى مکر و حیله و در اصل به معناى خشک و بى‌حاصل بودن زمین است. افراد حیله‌گر و سخن چین و مکّار را به همین سبب ماحل گفته‌اند. (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* «فاجِر» اشاره به افراد بى‌بند و بارى است که هرچه بر زبانشان آمد مى‌گویند و از شوخى‌هاى رکیک و زشت ابا ندارند، و «منصف» کسی است که حق مردم را به حق أدا میکند. (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* «یَعُدُّونَ الصَّدَقَةَ فیهِ غُرْماً» شبیه آیة98 سوره توبه، می‌باشد:« وَمِنَ الاَعْرابِ مَنْ یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ مَغْرَماً ؛ بعضى از عرب‌هاى بادیه نشین (که از تعالیم اسلام دورند) آنچه را در راه خدا انفاق مى‌کنند غرامت و خسران براى خود مى‌پندارد».

* «صِلَةُ الرَّحِمِ منّاً» شبیه آیه 17 سوره حجرات، است:« یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لاَّ تَمُنُّوا عَلَىَّ إِسْلاَمَکُمْ بَلِ اللهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لإِیمَانِ إِنْ کُنتُمْ صَادِقِینَ ؛ آنها بر تو منت مى‌نهند که اسلام آوردند بگو اسلام آوردن خود را بر من منت ننهید خداوند بر شما منت مى‌نهد که شما را به سوى ایمان هدایت کرده است اگر (در ادعاى ایمان) صادق هستید».

* مراد از «زمانٌ» فقط زمان خاص مثلاً زمان ما که معروف به آخرالزمان است نمی‌باشد، بلکه در هر « آن » از زندگی هر جمع و گروهی مراد است(یَأْتِی عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لاَ یُقَرَّبُ فِیهِ إِلاَّ الْمَاحِلُ...).

* صله رحم(یعنی ارتباط و یاری در امورات زندگی وکمک در دینداری) و عبادت(یعنی اطاعت خالق و راز ونیاز با او)، وظیفه دینى و انسانى و واجب است که هر کس موفق به آن شود باید خدا را شکر گوید، نه این که وسیله منّت گردد(...وَصِلَةَ الرَّحِمِ مَنّاً، وَالْعِبَادَةَ اسْتِطَالَةً عَلَى النَّاسِ...). (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* در جامعه‌ایی که مفاسد اخلاقی رایج شود زنان و بچه‌ها و خواجه‌ها حکومت میکنند(فَعِنْدَ ذَلِکَ یَکُونُ السُّلْطَانُ بِمَشُورَةِ النِّسَاءِ، وَإِمَارَةِ الصِّبْیَانِ، وَتَدْبِیرِ الْخِصْیَانِ). (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* منظور از «امارة الصبیان» (حکومت کودکان) ممکن است مفهوم ظاهرى آن باشد که در طول تاریخ بارها کودکان کم سن و سالى به حکومت رسیده اند و یا معناى کنایى آن مراد باشد; یعنى کسانى که افکار بچه گانه دارند. (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)

* «تدبیر الخصیان» ممکن است همان معناى ظاهرى آن مراد باشد که در تاریخ وجود داشته و پادشاهان حرمسراى گسترده‌اى داشتند و مردان خواجه‌ایی را جهت تدبیر بر آنها می‌گماردند تا بتوانند بر آنها اعتماد کنند، یا منظور معناى کنایى آن باشد، مردانی که صفات مردانگی را از دست داده‌اند و تدبیر آنها تدبیر ضعیفى مى‌باشد. (شرح نهج‌البلاغه آیةالله مکارم شیرازی)